عالمی که انسان نام گرفت/ وسعتی به نام فکر – قسمت سی و هشتم
مهمترین و ضروری ترین علم آن است که برای حیات، نشاط و توانایی انسان، اساسی ترین مطالب را دارا باشد.به همین منظور قصد داریم مطالبی شامل سه بعد انسان شناسی (جسمشناسی، ذهن شناسی و روح شناسی)را با زبانی ساده تقدیمتان کنیم. باشد که راه گشا باشد.
عالمی که انسان نام گرفت قسمت سی و هفتم
عالمی که انسان نام گرفت قسمت اول
گاه فکر میکنیم به دنبال بهترین هستیم و روزگار به ما میفهماند بدترین را هدف داشتهایم. گاه فکر میکنیم به بدترین دچار گشته ایم و دقتی عمیق باعث میشود بهترین بودنش را به مرور نمایان سازد. گاه فکر میکنیم هر سؤالی ارزش جواب دادن دارد ولی میفهمیم باید سؤالات را هدفمند نمود و صاحب بهترین سؤالات شد، که این گونه زیستن برای یک نوجوان و جوان بهترین جوابها را به دنبال دارد و بعد از آن، بهترین عملها و بهترین سرنوشتها را…
سؤالات مشترک بشر یعنی سؤالاتی که هر نوجوان در هر جای دنیا و با هر عقیده و مذهبی، پیشرفت سریعش را در گرو جواب دادن هرچه دقیقتر به آنها بداند.
از آنجا که فرموده اند، درست سؤال کردن نصف علم است، در این قسمت سؤالات نوجوانان و جوانان را در موضوعاتی که فهمش نسبت به دیگر موضوعات اولویت دارد آورده ایم تا با پاسخگویی به آنها خود را دقیقتر بیازمایید که چه مقدار از این کتاب را درست فهمیده اید و متوجه گردید که چه مقدار در بیان مباحث توانا گشته اید…
این خود تمرینی است عملی برای مشاوره دادن به مخاطبین در مباحث مورد نیاز، پس دقت نمایید با کلامی شیوا و روان به این سؤالات پاسخ دهید.
از خودم تا خودم، میلیاردها سال نوری:
سن مفید من چند سال است؟
دوست دارم چند سال زندگی کنم؟
تا به حال چه چیزهایی داشته ام؟
از خواستههایم چه چیزهایی نیاز حتمیام بوده؟
به چه مقدار از خواستههایم رسیده ام؟
نیازهای حتمیام را چطور پیدا کنم؟
خواستههای معقولم چه چیزهایی هستند؟
چه مقدار از خواستههایم را که فکر میکردم برایم لازم هستند، بعداً بیشتر سربارم شدند و ضررشان بیشتر از منفعتشان بود؟
تا به حال از کدام کارهایم راضی بودم و حسرتش را نمیخورم؟ چه مواقعی یک انسان از خودش راضی میشود؟
داشتههایم چه تأثیری در روحیه و رفتارم داشته؟
باید برای چند سال برنامه ریزی کنیم؟ ۱۵ سال؟ ۴۰ سال؟ برای ابد؟
سنین نوجوانی از چه سالی شروع میشود؟ و به چه سنی ختم میشود؟
در این سنین چه سرمایههایی بارور میشوند؟
قدرت تفکر و تعقل از چه سنینی بیشتر مورد توجه قرار میگیرد؟
کدام سرمایههای انسان ارزشمندترین سرمایه برای پیشبرد اهدافش میباشد؟
چگونه میتوانم سرمایههایم (جسم و ذهن و روح) را پرورش دهم؟
چگونه باید از آنها استفاده کرد؟ هماهنگی سرمایهها یعنی چه؟
چه چیزهایی باعث به جریان افتادن قوهی تفکر میشوند؟
چه چیزهایی باعث مختل شدن فکر میشوند؟
باهوشی یعنی چه؟ آیا باهوشی، داشتن حافظهی قوی است؟
آیا اینکه همهی علت و معلولها ذهنی هستند و گفته میشود: «افکار شما آفریننده اند و شما تبدیل به همان چیزی میشوید که دربارهی آن بیشتر فکر میکنید» درست است؟
انسان خواستار تنوع هاست، آیا تنوعها با تفکرات صحیح تعارض دارند؟
محرکهای ما چه چیزهایی هستند؟ آیا این محرکها بین انسانها مشترک است؟
موفق ترین انسانها با سرمایههای درونی به جایی رسیده اند یا با سرمایهها و امکانات بیرونی؟ آیا همیشه نعمتها و امکانات، آنطور که میخواهیم وجود دارد؟
برای بهره برداری از استعدادها و یا رسیدن به اهداف چگونه باید آماده شد؟
از این دو گروه کدام به نتیجه میرسند؟
الف) آنهایی که همه نوع امکانت رفاهی دارند و در راه اهدافشان استفاده میکنند.
ب) آنهایی که آموخته اند از کمترین امکانات بیشترین و بهترین بهرهها را ببرند.
در تعارض تنوعها و مختل شدن تفکر کدام را انتخاب کنم؟
برای فراموش کردن غم و غصهها آیا بهتر نیست خود را به گونهای مشغول سازیم؟
چگونه میتوان فکر را مشغول کرد؟
مگر انسانها عقل ندارند؟ پس چرا باید مشورت کنیم؟
آیا مشورت و استفاده از فکر دیگران باعث بیاستفاده ماندن فکر خودم میشود؟
با چه کسی باید مشورت کنم؟
در جایی که از مشورت کردن حیا میکنیم و خجالت میکشیم چه باید بکنیم؟
راجع به چه مسائلی باید مشورت کنیم؟
آیا فکر هم خسته میشود؟ اگر خسته میشود چه چیزهایی علت خستگی آن هستند؟
آیا این درست است که گفته میشود هر چیزی که ذهن خود را به آن مشغول میسازید در زندگی واقعیت پیدا میکند؟ اگر واقعیت دارد فکر خود را به چه چیزهایی مشغول سازیم؟
اگر همه چیز با فکر است پس حس ششم یا همان «به دلم افتاده» چیست؟
فکر چگونه آرام میگیرد؟ آیا فکر هم اشتباه میکند؟
آیا انسان به حدی میتواند برسد که اشتباه نکند؟ و نیاز به هیچ نظر و دینی نداشته باشد؟
آرامش فکری چه فوایدی دارد و چه تأثیری بر اعضاء میگذارد؟
نیازهای حتمیام را باید از کجا برطرف کنم؟ نقصهای من چیست؟
آیا همهی نقصهایم بر طرف میشود؟
آیا میخواهم زندگی کنم که همه چیز داشته باشم؟
آیا احساس نیاز با همه چیز داشتن از بین میرود؟
آیا کسی بوده که به چیزی برسد و بالاتر از آن را نخواهد؟
احساس نیاز را باید از بیرون بر طرف کرد یا از درون خود شخص؟ چگونه؟
آیا اصلاً این احساس نیاز از بین میرود؟
آیا ارتباط با خدا ما را از همه چیز بی نیاز میکند؟
اندازهی هر انسان چه قدر است؟
آیا همان طور که دوستان زیاد میشوند، وجود درونی انسان هم زیاد میشود؟ چگونه؟
انسان چگونه میتواند بفهمد زیاد است یا کم؟ آیا مردم و رفتار آنها میتوانند معیار باشند؟
چرا همیشه بی قرار هستیم؟ حتی بعد از اینکه به بعضی از خواستههایمان میرسیم؟
اصلاً من در این دنیا چه میکنم؟ از کجا بفهمم که برای چه هستم؟ و تا چه زمانی؟ چگونه میروم؟
اگر از بین بروم چه اتفاقی میافتد؟
آیا در آن دنیا هم ادامهی شغل اینجا را دارم؟
دوستان، ماسکهای زیبایی و زشتی:
حرکت ما از کجا شروع میشود؟
ما مشتری و خواهان چه هستیم و حاضریم از چه چیزهایی به خاطر آن بگذریم؟ چه کسانی مشتری و خواهان من هستند؟ به چه قیمتی و چرا؟
در سنین نوجوانی چه چیزهایی بیشتر مرا به سوی خود میکشانند؟ آیا محیطها تأثیری در خواستن و نخواستن من دارند؟
آیا این جمله که «زندگی شما نتیجهی انتخابهای شما تا این لحظه است» درست است؟ اگر این گونه است چه چیز را انتخاب کنم؟ آیا میتوانم انتخابهای گذشته را تغییر دهم؟
چه کسی را، با چه ویژگیهایی از صمیم قلب دوست دارم؟ دیگران مرا با چه ویژگیهایی دوست دارند؟
آیا مهم است حتماً کسی را با ویژگیهایی خاص دوست داشته باشیم؟
اگر کسی را دوست داشته باشید، چقدر برایش از وجودتان مایه میگذارید و چقدر برایش وقت صرف میکنید؟ آیا همهی چیزها در دوست داشتن و دوست نداشتن خلاصه میشود؟
انسان یا بهتر بگویم یک نوجوان چگونه در مقابل دیگران شخصیت کسب میکند؟
چه چیزهایی را مردم بی ارادگی و یا بی شخصیتی میدانند؟ شخصیت کاذب چیست؟
اگر واقعیت خلاف فهم مردم بود وظیفهی من چیست؟
چرا انسان دنبال دوست میگردد؟
انسان چگونه بیشترین دوست را پیدا میکند؟
به چه ویژگیهایی در دوستان صمیمی قانع شده ام؟
آیا کسی را که با من هم عقیده است و مرا تصدیق میکند، دوست میدارم گرچه در فکرمان احتمال اشتباه میباشد؟
تا به حال با چند نفر دوستِ همدل شده ام؟ دوستیام با چند نفر از دوستانم ادامه داشته است؟
چرا از خیلی از دوستانمان به زودی جدا میشویم؟ و با بعضی از آنها آنقدر صمیمی میشویم که حاضریم تمام هستیِ مان را فدا کنیم؟
فرق خوبی با خوشی در چیست؟ دنبال کدام هستم؟ مردم و والدین بیشتر به خوبی تشویق میکنند یا به خوشی؟
چیزهایی که بیشترین عامل جذب دیگران هستند، ذاتی هستند یا اکتسابی؟ آیا خوشرفتار شویم که دیگران دوستمان داشته باشند؟
چند درصد از کارها و فکرهای گذشتهی ما برای خوشی و چند درصد برای خوبی بوده؟
چند درصد از فکرها و هدفهایی که برای آینده داریم برای رسیدن به خوبی است و چند درصد برای رسیدن به خوشی؟
آیا میشود در کاری هم خوبی باشد و هم خوشی؟
چه کنم تا دوستانم مرا در اثر عدم همراهیم با آنها در بسیاری از مسائلی که به ضرر من است، مرا طرد نکنند و تنهایم نگذارند؟ اصلاً آیا طرد شدن من توسط دوستانم اهمیت دارد؟
فرق کسی که به دنبال بیشترین دوست است با کسی که دنبال بهترین دوست است، در چیست؟
آیا علاقهی ما به دیگران تأثیری در علاقهی دیگران نسبت به ما دارد؟
عادتهای رفتاریِ غیر اخلاقی را تا چه سنی میتوان راحتتر تبدیل به رفتارهای معقولانه و دوست داشتنی کرد؟
بلوغ چیست؟ به چه سنی تعلق میگیرد؟ کودکی؟ نوجوانی؟ جوانی؟
بلوغ چه پیامهایی برای نوجوان دارد؟ چند نوع بلوغ وجود دارد؟ انسانها در چه سنی به بلوغ جسمی میرسند؟ بلوغ چه فایدههایی برای هر شخص دارد؟
یک نوجوان در این سنین با چه مسائل ناشناختهای روبرو میشود؟
همراه این بلوغ، چه نیروها و چه سرمایههایی شروع به کار میکنند؟
بلوغ ما با بلوغ یک حیوان چه فرقها و چه شباهتهایی دارد؟ نیروهای این سنین چگونه باید جهت دهی و هدایت شوند؟
محرک این نیروها در جهت مثبت و بهره برداری مؤثر چیست؟
محرک این نیروها در جهت هدر رفتن یا ضعف بدن چیست؟
در سنین نوجوانی چه چیزهایی بیشتر مرا به سوی خود میکشاند؟
نشانههای بلوغ جسمی چیست؟
چرا هر انسان به تدریج به بلوغ میرسد؟
چه حالاتی (روحی و روانی) در یک شخص باید شکل بگیرد تا به او بالغ بگویند؟
غذاهای مختلف چه تأثیری در دوران نوجوانی دارد؟ ورزش چه جایگاهی در این دوران میتواند داشته باشد؟
آیا بدن انسان خود برنامهای برای تخلیهی انرژیهای اضافی، بطور خودکار دارد؟
آیا ندانستن این مطالب ضرری به ما میزند در حالیکه هزاران نفر با ندانستن این مطالب بزرگ میشوند و ظاهراً مشکلی هم برایشان ایجاد نمیشود؟
راههای متعادل کردن نیروهای نوجوانی چیست؟
آیا صحبت کردن دربارهی این مسائل اثر بد و مخرب ندارد؟
راستی، محیطها چه تأثیری در حرکت یک نوجوان دارند؟
آیا تنها، فکر کردن دربارهی مسائل جنسی (نه برای فهم و یادگیری) برای ما مشکل ایجاد میکند؟
آیا چند بار دیدن چیزی و یا چند بار شنیدن بعضی از صحبتها (شوخی ها) میتواند مشکلی ایجاد کند؟
اگر دیدن و شنیدن خیلی از چیزها که برای دیگران محرک است برای من عادی شده باشد و احساس کنم اثری در من نمیگذارد، آیا میتوانم استفاده کنم؟
آیا طرز فکر کردن و احساسات درونیام با عملکرد بیرونیم رابطهای مستقیم دارد؟
به نظر من خیلیها بیشتر به تنوع و تفریح توجه میکنند و کاری ندارند که ضرری دارد یا نه، اینطور نیست؟
برای سالم ماندن در این سنین و حفظ شادابی و نشاط، در جمع بودن را انتخاب کنم یا تنهایی را؟
در بعضی از مسائل، نوجوانان میخواهند خودشان تجربه کنند تا از چند و چون مسائل سر در بیاورند، آیا صلاح هست؟
بعضیها میگویند: انحرافات که انسان را از بین نمیبرند، به علاوه خیلیها شاید بعد از مدتی دست از این مسائل بکشند، پس این همه اصرار بر اینکه نوجوانان به این مسائل نزدیک نشوند چیست؟
در اینترنت، در بعضی از سایت ها، روشهای ارضای شهوت جنسی را آموزش میدهند و از نظر علمی آنرا بی خطر و گاهی همراه با فایده ذکر میکنند؛ آیا همینطور است؟
اگر کسی خودش را تخلیه کند، چه مشکلی برایش پیش میآید؟
شما دربارهی نظریهی بعضی از متفکرین غربی که میگویند: «انسان باید آزادانه با سعی در ارضایِ شهوت جنسی، از هر راهی که شده، خود را آرام کند، تا فکر و ذهنش از این اضطراب راحت شود، تا بتواند در پیشبرد اهدافش موفق باشد » چه میگویید؟
نشانهی خوب بودن و بد بودن هر شخص چیست؟ اگر عمل زشتی را انجام ندادیم ولی آن را دوست داشته باشیم، باید بگوییم خوبیم یا بدیم؟
در روز، چند ساعت و دربارهی چه فکر میکنم؟ آیا بیشتر فکرم خیالات است یا واقعیت؟
یک نوجوان، اگر وارد بعضی از مسائل نشود از کجا بفهمد نقطه ضعفش چیست و نقطه قوت و تحملش چقدر است؟
منحرفان بی اطلاع از مسائل جنسی را چه بیماریهایی (جسمی و روحی) تهدید مینمایند؟ آیا این بیماریها برای دیگران هم قابل فهم هستند؟
چگونه خودم را به کاری عادت دهم؟
عادتهای رفتاری غیر اخلاقی را تا چه سنی میتوان راحتتر تبدیل به رفتارهای معقولانه و هدفمند کرد؟
چند درصد از کارهایی که انجام میدهیم (چه خوب، چه بد) از روی عادت است؟
اوج بارور شدن استعدادها و قدرت تفکر در چه سنی میباشد؟ مقایسههای زندگیساز در زمینههای مختلف، در چه سنینی فعال میشوند؟
آیا فکر در مسائل جنسی اثر معکوس در بارور شدن استعدادها دارد؟
با توجه به اینکه در این سنین، یک نوجوان در ابعاد مختلف غنیتر و سرمایهدارتر میشود، چرا خیلیها در این سنین خجالتیتر و کم کارتر میشوند؟
اگر کسی به اشتباهی عادت کند، آیا این عادت خودش به مرور زمان از بین میرود یا ادامه مییابد؟
یکی از دوستانم با قصد اینکه اشتباهی را ترک میکند به آن اشتباه عادت کرد و الآن که ضررهای کارش را فهمیده است و میخواهد عادتش را کنار بگذارد، نمیتواند این عادت را ترک کند، چه باید بکند؟
آیا باید عادتم را با یک تصمیم قاطعانه و یکدفعه کنار بگذارم یا نه، کمکم و تدریجی، بطوری که خیلی اذیت نشوم؟
در خیلی از موارد در کسانی که اهل این مسائل نیستند دیده میشود که مسائل جنسی چنان فشار آورده که آنها میگویند ما وادار به این مسائل شده ایم، آیا همه این مشکل را دارند یا علت دیگری دارد؟
آیا قضیهی میل جنسی، چیزی هست که کسی بگوید چون من ارادهای قوی دارم در این مهلکه نمیافتم، یا کسی احساس کند چون من مؤمنم این مشکلها برای من نیست؟ یعنی کسی هست که این امتحان را نداده باشد؟
بعضیها میگویند که این چیزها از ما گذشته یا میگویند من نگاه میکنم تا چشمم سیر شود و دیگر دنبال این برنامهها نروم؟ آیا درست است؟ اگر این عادت ها، ویرانگر بنیان وجودی هر انسان و از بین برندهی بنیان هر جامعهای هستند، چرا خداوند در این کارها اینقدر لذت قرار داده؟
انسان برای هر رفتارش هدفی هم برای لذت بردن دارد، در قبال نرفتن به سوی انحرافات جنسی، چه لذتی وجود دارد که یک نوجوان را قانع کند؟
با این همه سی دیها و فیلمهای محرک و استفادهی اعضای خانواده از آنها چه باید کرد در حالیکه پدر هم مشوق برای استفاده از آنها میباشد و میگوید بچه اینقدر نباید خجالتی و کمرو باشد، چون باید فردا با هزاران نفر سر و کار داشته باشد!!!
در دین ما، برای پوشش اعضای خانواده، در درون خانه چه نکتهای وجود دارد؟
یکی از دوستانم نه اهل دین و مذهب است، نه اهل مسائل جنسی، از فکرش هم خوب استفاده میکند، چه ضرورتی برای دینداری ایشان است؟
فرق نوجوان متدین با نوجوانی که ارتباطی با مذهب ندارد، در برخورد با مسائل سنین نوجوانی چیست؟
نویسندگان: سید رسول کاظمیان نژاد , محمد موحدی پور , سید ایمان منبتی
ادامه دارد…