عالمی که انسان نام گرفت/ عالم و آدم – قسمت سی و سوم
مهمترین و ضروری ترین علم آن است که برای حیات، نشاط و توانایی انسان، اساسی ترین مطالب را دارا باشد.به همین منظور قصد داریم مطالبی شامل سه بعد انسان شناسی (جسمشناسی، ذهن شناسی و روح شناسی)را با زبانی ساده تقدیمتان کنیم. باشد که راه گشا باشد.
عالمی که انسان نام گرفت قسمت سی و دوم
کلیدهای درون انسان عبارتند از: قوای جسمی، قوای ذهنی و قوای روحی، یعنی همان وجود اصلی شما. در این مسیر شما میفهمید که فراگیری و بکارگیری بعضی از کلیدها، از لزوم و اولویت بیشتری برخوردار است زیرا برای رسیدن انسان به حقایقی فراتر از ذهن بیشترین کارایی را دارند.
راه اندازی سریع این قوه، با دادن شناخت و برنامههای تئوری به ذهن و عملی کردن این برنامهها بوسیلهی جسم صورت میگیرد.
فهمیدیم که هماهنگی روح، ذهن و جسم یعنی هماهنگ شدن با تمام عالم و در نتیجه بالا رفتن سرعت فهم و درک و به دنبال آن سرعت حرکت…! حرکت در مسیر بلوغ و تکامل، مثل حرکت با وسیلهی نقلیهای است که دانستن کلیاتی در مورد چگونگی راه اندازی آن شما را به مقصد میرساند و برای رسیدن نیازی به شناخت تک تک اجزاء آن وسیله نیست، گرچه که هرچه انسان از جزئیات بیشتر اطلاعات داشته باشد به هماهنگی بیشتری میرسد و مسیر را راحتتر و بهتر طی میکند ولی آنچه مهمترین و کارآمدترین است، دانستن کلیاتی در مورد خود انسان است.
دانستن این کلیات انسان را هم سو با عالم میکند، عالمی که آرامش در لحظه لحظههایش نهفته است اما چرا این انسان آرامش را نمییابد؟ چون در تمام خلقت فقط انسان است که با عالم هم سو نیست.
… وقتی قطرهای خود را درون دریا میاندازد با امواج هم سو میشود، دیگر او یک قطره نیست بلکه دریا است، قدرتش لا یتناهی است… هم سو شدن یعنی هم جهت شدن با برنامههای عالم، یعنی وصل شدن به قدرتی از پیش آماده شده… امر و نهیهایی که در ادیان مختلف وجود دارد همگی نقش علائم راهنما را در سیر رشد و تکامل عالم، بازی میکنند و اگر ما با آنها هماهنگ شویم نتیجهاش این میشود که در خود استعدادهایی را مییابیم که قبل از این متوجه آنها نبوده ایم.
اما در این بین ما باید در جستجوی امر و نهیهای سازندهای باشیم که با سیر تکامل الآن عالم مطابق اند، زیرا در هر زمان، عالم فعالیتهای خاص آن زمان را میطلبد و قبول میکند. این امر و نهی ها، همان راهنماها و رشد دهندههایی هستند که نقصهای این سه قوه را بعد از مدتی از بین میبرند و باعث هماهنگ شدن آنها میگردند. این امر و نهیها هستند که برای برنامههای ذهنی اولویت اول را دارند… پس اگر از اسرار بی انتهای عالم بی خبرید، در مسیر این امرها و نهیها آنگونه که رهروان رفتهاند قدم بردارید… .
آیا علوم تمام انسانها در اقصی نقاط جهان به یک سر چشمه منتهی نمیشود؟! پس به منبع و سرچشمه وصل شدن، یعنی به دست آوردن همهی قدرتها، همهی علوم و زندگی در بی نهایت… لازم نیست خودت به تنهایی این همه را به دست بیاوری، فقط هم سو شو و خودت را به این منبع عظیم وصل کن. اگر سرچشمه را بیابید بهتر است از اینکه از دور دست ترین شعبههای آن آبی بنوشید، نزدیکترین شعبهی این سرچشمهی گوارا خودِ شما هستید، از خودتان شروع کنید و هماهنگ شوید.
راه اندازی سریع این قوه، با دادن شناخت و برنامههای تئوری به ذهن و عملی کردن این برنامهها بوسیلهی جسم صورت میگیرد.
فهمیدیم که هماهنگی روح، ذهن و جسم یعنی هماهنگ شدن با تمام عالم و در نتیجه بالا رفتن سرعت فهم و درک و به دنبال آن سرعت حرکت…! حرکت در مسیر بلوغ و تکامل، مثل حرکت با وسیلهی نقلیهای است که دانستن کلیاتی در مورد چگونگی راه اندازی آن شما را به مقصد میرساند و برای رسیدن نیازی به شناخت تک تک اجزاء آن وسیله نیست، گرچه که هرچه انسان از جزئیات بیشتر اطلاعات داشته باشد به هماهنگی بیشتری میرسد و مسیر را راحتتر و بهتر طی میکند ولی آنچه مهمترین و کارآمدترین است، دانستن کلیاتی در مورد خود انسان است.
دانستن این کلیات انسان را هم سو با عالم میکند، عالمی که آرامش در لحظه لحظههایش نهفته است اما چرا این انسان آرامش را نمییابد؟ چون در تمام خلقت فقط انسان است که با عالم هم سو نیست.
… وقتی قطرهای خود را درون دریا میاندازد با امواج هم سو میشود، دیگر او یک قطره نیست بلکه دریا است، قدرتش لا یتناهی است… هم سو شدن یعنی هم جهت شدن با برنامههای عالم، یعنی وصل شدن به قدرتی از پیش آماده شده… امر و نهیهایی که در ادیان مختلف وجود دارد همگی نقش علائم راهنما را در سیر رشد و تکامل عالم، بازی میکنند و اگر ما با آنها هماهنگ شویم نتیجهاش این میشود که در خود استعدادهایی را مییابیم که قبل از این متوجه آنها نبوده ایم.
اما در این بین ما باید در جستجوی امر و نهیهای سازندهای باشیم که با سیر تکامل الآن عالم مطابق اند، زیرا در هر زمان، عالم فعالیتهای خاص آن زمان را میطلبد و قبول میکند. این امر و نهی ها، همان راهنماها و رشد دهندههایی هستند که نقصهای این سه قوه را بعد از مدتی از بین میبرند و باعث هماهنگ شدن آنها میگردند. این امر و نهیها هستند که برای برنامههای ذهنی اولویت اول را دارند… پس اگر از اسرار بی انتهای عالم بی خبرید، در مسیر این امرها و نهیها آنگونه که رهروان رفتهاند قدم بردارید… .
آیا علوم تمام انسانها در اقصی نقاط جهان به یک سر چشمه منتهی نمیشود؟! پس به منبع و سرچشمه وصل شدن، یعنی به دست آوردن همهی قدرتها، همهی علوم و زندگی در بی نهایت… لازم نیست خودت به تنهایی این همه را به دست بیاوری، فقط هم سو شو و خودت را به این منبع عظیم وصل کن. اگر سرچشمه را بیابید بهتر است از اینکه از دور دست ترین شعبههای آن آبی بنوشید، نزدیکترین شعبهی این سرچشمهی گوارا خودِ شما هستید، از خودتان شروع کنید و هماهنگ شوید.
تو هم گردن از حکم داور مپیچ که گردن نپیچد کم ز حکم تو هیچ
فرُویَ عن امیرِ المؤمنین الی سهلِ بن حنیف، وَ اللهِ ما قلعتُ بابَ خیبر و رمیتُ به خلفَ ظهری أربعینَ ذراعاً بقوهٍ جسدیَّه و لا حَرَکَهٍ غذائیهٍ لکنّی أیدتُ بقوهٍ ملکوتیهٍ و نفسُ بنورِ رَبِّها مضیئهٌ و انا مِن احمد کالضوءِ من الضوءِ و اللهِ لو تظاهَرَتِ العربُ علی قتالی لَما وَلَّیتُ
قوت جبریٟل از مطبخ نبودهمچنان ایٝن قدرت ابدال حقٞٔخود چه خیبٞر که چنبر گردونظاهرش را ٚپٝٔٔٔشٟۣٞٞهای آرد به چرخ
بود از دیدار خلاق ودودهم ز حقٞٔ دان نز طعام و از طبقپٝٝٝیش آن دست و پٝٔنجٞٞٔه بود زبونباطنش باشد محیط هفت چرخ
خود به تنهایی، یعنی به هیچ چیز و هیچ جایی نرسیدن و در حد و اندازهی عمر کوتاه و حوصلهی کم، فهمیدن و بهره گرفتن… وصل شدن یعنی میان بر، میان بر یعنی زود رسیدن، وقتی چنین تکیه گاه بزرگی پشتوانهات میشود تو ناگهان به عظمت میرسی، البته با مرور زمان و گذراندن مقدمهها و پیشزمینهها…
قوت جبریٟل از مطبخ نبودهمچنان ایٝن قدرت ابدال حقٞٔخود چه خیبٞر که چنبر گردونظاهرش را ٚپٝٔٔٔشٟۣٞٞهای آرد به چرخ
بود از دیدار خلاق ودودهم ز حقٞٔ دان نز طعام و از طبقپٝٝٝیش آن دست و پٝٔنجٞٞٔه بود زبونباطنش باشد محیط هفت چرخ
خود به تنهایی، یعنی به هیچ چیز و هیچ جایی نرسیدن و در حد و اندازهی عمر کوتاه و حوصلهی کم، فهمیدن و بهره گرفتن… وصل شدن یعنی میان بر، میان بر یعنی زود رسیدن، وقتی چنین تکیه گاه بزرگی پشتوانهات میشود تو ناگهان به عظمت میرسی، البته با مرور زمان و گذراندن مقدمهها و پیشزمینهها…
مقدمهها یعنی هم صفت شدن با عالم و ماوراء عالم. فراموش نکنید که اگر شما میخواهید به دریای زندگی و علم و قدرت وصل شوید باید بدانید که هرچه خصوصیات و صفات دو چیز، بیشتر به هم نزدیک شوند، بیشتر به هم وصل میشوند و پیوند میخورند. هم صفت شدن یعنی مطابق شدن عمل با آنچه در ذهن سلیم میگذرد. هم صفت شوید، یعنی آرامش عالَم را بر هم نزنید تا به رشد برسید. یک ضربه در آب استخر زدن، باعث بر هم خوردن آرامش تمام آب میشود، زیرا ذرات آب با هم مرتبط اند و این ارتعاش و اضطراب آب را که ایجاد کرده ای، اول تو را که درون آبی دربر میگیرد و تو بیشتر از هر کسی تأثیر پذیر اعمال خویشی، پس این گونه آرامش را حفظ میکنیم و فراتر از آن هم، قدمی پس از قدمی میگذاریم…
در عالمی قدم گذاشته ایم که عالَمهای لذت بخش بسیاری را پیش رویمان گشوده است، عالمهایی که هر کدام صفات و شرایط مختص به خود را دارند. جمع کردن و ملکه کردن صفات هر عالم به شما ظرفیت و قابلیت ورود به آن عالم را میدهد، مقدار رسیدن به هدفها، از مقدار آشنا شدن شما با این صفات و ملکه کردن آنها در وجودتان سرچشمه میگیرد.
ملکه کردن صفت یعنی؛ تذکر، یادآوری و تمرین عملی هر روزهی یک صفت اما به مقدار ظرفیت و توانایی.
رهرو آن نیست که گه تنٞد و گهی خستٞه رود رهرو آن است که آهسته و پٝیوسته رودپیشرفتهای عمیق شما در عالم، نتیجهی جمع کردن و ملکه کردن صفات بیشتری در وجودتان است و هر صفتی را که ملکه میکنید گامی در لذتی نو میگذارید، چون شما هیچ لذتی را نمیتوانید بیابید که بالاتر از آن لذتی نباشد، مسیر تکامل مسیر لذت است.
شاخههای گسترده و متنوع استعدادهای درونی، با هم صفت شدن هرچه بیشتر شما با عالم به نتیجه خواهد رسید.
به نظر شما فهمیدن این کلیدها و هماهنگیها و این استعدادهای درونی و همچنین شناخت میانبرها و راهنماها، نیاز به کمی استقامت ندارد؟
ملکه کردن صفت یعنی؛ تذکر، یادآوری و تمرین عملی هر روزهی یک صفت اما به مقدار ظرفیت و توانایی.
رهرو آن نیست که گه تنٞد و گهی خستٞه رود رهرو آن است که آهسته و پٝیوسته رودپیشرفتهای عمیق شما در عالم، نتیجهی جمع کردن و ملکه کردن صفات بیشتری در وجودتان است و هر صفتی را که ملکه میکنید گامی در لذتی نو میگذارید، چون شما هیچ لذتی را نمیتوانید بیابید که بالاتر از آن لذتی نباشد، مسیر تکامل مسیر لذت است.
شاخههای گسترده و متنوع استعدادهای درونی، با هم صفت شدن هرچه بیشتر شما با عالم به نتیجه خواهد رسید.
به نظر شما فهمیدن این کلیدها و هماهنگیها و این استعدادهای درونی و همچنین شناخت میانبرها و راهنماها، نیاز به کمی استقامت ندارد؟
قوانین حاکم بر هستی در کلام عرفاء
دیٟٟن اسلام شرع مصطفٔوی استمصطفی دان رسول و ره رهِ او استگر تو زیٟٟٟن گونه یابی آگاهیدر رهِ معرفت قدم زده ای
راه ایٝمان سلوک مرتضوی استره رَهِ مرتضی و عترت او استعارف حقٞٞ و سالک راهیبرتر از نُه فٟلک عَلَم زده ای
بدانکه خدای تعالی این جهان را محل اسرار گردانید و ودیعت هر سرّی را به مکنونات رسانید. پس از آن پردههای حجاب انگیخت و پردهها آویخت. بعضی از موالید بر عناصر، بعضی از اعراض متعرض به جواهر، تا به ریاضت معلوم شود که طفل طبیعت کیست و پیر طریقت کیست و اهل شریعت کیست و پیر نادیده کیست و طفل کار دیده کیست. پس در باطن آدمی چراغ معرفت را برافروخت و علوم سرایر و ضمایر کیفیات در آموخت آنها که ارباب هدایت بودند هرچه پیش میآمد میدیدند و هر حجاب که در راه میافتاد میبریدند، لاجرم چون «هوا» را به ریاضت دور کردند و «نفس» را به مجاهده مقهور کردند درون پردهها هرچه خواستند بیافتند، اما آنها که از اهل ضلالت بودند؛ نبودند اما نمودند، با هر نقش، گرمابه عشق باختند. چون درنگری نه از طریقت اثری و نه از حقیقت خبری و نه از فعل جفا ندمی و نه در راه وفا قدمی. هر یک به غلبه وجود خود مغلوب شده و از دین حق محجوب شده.
مپندارند که دارند، باش تا پرده بردارند.
جز راست نباید گفت، هر راست نشاید گفت.
(دوستی) گزین که هیچ ملول نشود، سلطانی گزین که هیچ معزول نشود.
بلا نیکو بوَد زیرا که در میان بلا او بوَد.
از دیدار، شناخت افزاید، لیکن دیدار به قدر شناخت آید.
سبحان اللّه روزی بدین روشنی بینندهای نی و کار بدین نیکوئی پذیرندهای نی.
عارف را از انکار منکر چه باک، نه دریا به دهان سگ پلید شود و نه سگ به هفت دریا پاک.
ای که داری، مگوی وای که نداری دروغ مگوی.
علمی که از قلم آید پیداست که از آنچه خیزد. علم آن است که «اللّه» بر بنده ریزد. یکی هفتاد سال علم آموخت چراغی نیفروخت، یکی در همهی عمر یک حرف شنید، همه را از آن بسوخت. تا بر تن و مال لرزی حقاً که به دو جو نیرزی.
یقین درست دار و زبان خاموش، نه اینجا گمی و نه آنجا فراموش.
دوستیِ او بلاست، من غلام آنکه به بلای او مبتلاست.
کرامت فروختن سگی است، کرامت خریدن خری است.
او را نگاهدار تا تو را نگاه دارد.
نان هر کس مخور و نان به هر کس بده.
یار نیک بهتر از کار نیک، یار نیک تو را به عذر آرد و کار نیک تو را به عُجب آرد.
دی رفت و باز نیاید، فردا اعتماد را نشاید، حال را باش و غنیمت دان که هم دیر نپاید.
تا تو مرا بدخواهی و خود را نیک، نه مرا بد آید نه تو را نیک.
اگر شریعت خواهی اِتِّباع و اگر حقیقت خواهی انقطاع.
خوش عالمی است نیستی هر کجا باِیستی کسی نگوید کیستی.
هرچه به زبان آید به زیان آید.
فریاد از معرفتِ رسمی و از عبادتِ عادتی و از حکمتِ تجربتی و ازحقیقتِ حکایتی.
در جوانی مستی و در پیری سستی، پس خدا را کی پرستی.
همه «او» کند و در گردن این و آن کند.
اگر میدانی که میداند، پشیمان شو و اگر چنین دانی که نمیداند مسلمان شو.
از او خواه که دارد و میخواهد که بخواهی، از او مخواه که ندارد و میترسد که از او بخواهی.
یکی میدود و نمیرسد و یکی خفته و بدو میرسد، اگر تو خالق را شناختی به درد مخلوق نپرداختی.
در حق دنیا چه گویم که به رنج بدست آرند و به زحمت نگاه دارند و به حسرت بگذارند.
بندهی آنی که در بندِ آنی. آن نمای که آنی تا در نمانی وگرنه به تو نماینده چنانکه سزای آنی.
آنکه دارد میپوشد و آنکه ندارد میخروشد و میفروشد.
یک ذره شناخت به از دو عالم یافت.
ایمن منشین که هلاک شوی، ایمن آن زمان شوی که با ایمان زیر خاک شوی.
نه در رنگ و پوست نگر، در نقد دوست نگر.
اگر درآیی در باز است و اگر نیایی خدای بی نیاز است.
آه از تفاوت راه، دو پارهی آهن از یک بوتهی گاه، یکی نعل ستور و دیگری آیینهی شاه.
دوست را اگر از در به در کنند از دل به در نکنند.
اگر بر هوا پری مگسی باشی و اگر بر روی آب رَوی خسی باشی، دلی به دست آر تا کسی باشی.
در طاعت حریص باش ولی تکیه بر آن مکن.
همه را به معاملت بیازمای آنگاه دوستی کن.
راحت از رنج طلب، خلوت را دوست دار.
نصیب بی دل لرزه است و کار بی عشق هرزه است.
اگر بر چپ وسوسه لعین است بر راه راست یقین است.
جنان جزای عمل است و نیران سزای امل است.
کتاب : عالمی که انسان نام گرفت
نویسندگان: سید رسول کاظمیان نژاد , محمد موحدی پور , سید ایمان منبتی
ادامه دارد…
نویسندگان: سید رسول کاظمیان نژاد , محمد موحدی پور , سید ایمان منبتی
ادامه دارد…