عالمی که انسان نام گرفت/ مغز تصفیه گر ورودی ها – قسمت نوزدهم
مهمترین و ضروری ترین علم آن است که برای حیات، نشاط و توانایی انسان، اساسی ترین مطالب را دارا باشد.به همین منظور قصد داریم مطالبی شامل سه بعد انسان شناسی (جسمشناسی، ذهن شناسی و روح شناسی)را با زبانی ساده تقدیمتان کنیم. باشد که راه گشا باشد.
عالمی که انسان نام گرفت قسمت هجدهم
علوم اولین و آخرین، ظرفی را میطلبد، وسیع و نظیف و این ظرف همان مغز انسان است؛ مغزی با سلامتی کامل. و از آنجا که گفته اند عقل سالم در بدن سالم است در بحث تغذیه مروری بر این داشتهایم که سلولهای بنیادینِ سخت افزار مغز چگونه فعال ترین و سالم ترین باشند که بتوانند برای نرم افزارهای متنوع در آن مَرکب باشند، نرم افزارهایی با نام قوای باطنه، جهت تصفیهی علوم و ورودی ها.
آنجا که در یک سوی حقیقت انسان، جسم مادی و در سوی دیگر روح مجرّد خود نمایی میکند، ذهن به صورت حد وسط به میان میآید. چرا که نه مادی صرف است و نه مجرد محض. و این ذهن دو سویه از یک سو ظواهر را به کار گرفته و از طرف دیگر به فهم کلیات و مفاهیم دست میزند. و از آنجا که تفکرات آدمی و برقراری ارتباطش میان این دو وجه، وابستگی اساسی به سلامت ذهن دارد، لازم است برای سلامت ذهن، اول معرفت به سخت افزار و نرم افزار ذهن ایجاد گردد. سلامتی و صحتی که در صورت حصول، تغییری اساسی در ادراکات، توجهات و… بوجود میآورد؛ آن هم در زمانهای که دشمنان برای از بین بردن این هماهنگی به اَشکال مختلف کوشش میکنند.
آری، وقتی به قدرت و وسعت این سخت افزار پی ببریم، در مییابیم که نرمافزارهای مناسب زیادی برای بهرهبرداری از تمام امکانات ذهن مورد نیاز است و میفهمیم این شناخت میتواند در قالب دشمن شناسی ما را از انحرافاتی که دشمنان ایجاد میکنند نجات دهد. حتی در سطحی بالاتر ما را به این میرساند که یادگیری مطالب بیفایده هم ظلمی در حق این سیستم پیشرفتهی الهی است، که نه تنها فضای آن را اشغال میکند، که به تکثیر پرداخته و جای مواد مناسب دیگر را نیز میگیرند. پس این شناخت هم مشوق (تلاش برای ریختن نرم افزارهای مناسب) بوده و هم دافع (دفع کنندهی انحرافات) میباشد.
نمای کلی از نرم افزار ذهن:
از بین ارواح ثلاثه (که قبلاً توضیحش گذشت) روح نفسانی که مبدأ قوهی نفسانی میباشد به مغز، نخاع و اعصاب اختصاص دارد و در آنها جاری و ساری است.
فعالیت قوهی نفسانی را میتوان در دو بخش مدرکه و محرکه بررسی کرد. قوهی مدرکه خود به دو بخش ظاهری و باطنی تقسیم میشود.
قوای مدرکهی ظاهری (بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه) از طریق اعصاب و نخاع اطلاعات وارده را به مغز میفرستند و قوای مدرکهی باطنه، هر کدام فعالیتی در ارتباط با عالم ماده و همچنین فعالیتی در ارتباط با عالم عقل دارند.
به طور کلی قوای مدرکهی باطنه پنج قسم میشوند:
۱- قوهی حس مشترک: قوهای ادراکی است که از طرفی محسوسات حواس پنجگانه را در خود جمع و درک میکند و از طرفی هم الهامات، رؤیاها و وحی را درک میکند.
۲- قوهی خیال: وقتی محسوسی از حواس پنج گانه درک میشود در خیال ذخیره میشود و همچنین معانیای که از عالم بالا (عالم عقل) میآید را طبق ظرفیت و ورودیهای انسان تصویر سازی میکند که آن تصاویر (تصویر الهامات و…) به حس مشترک فرستاده میشود تا درک شود.
۳- قوهی متصرفه: با دخل و تصرف در صور و معانی مخزونه در خیال و حافظه، معانی و صور جدیدی میسازد (در این هنگام به آن متخیّله گویند.) و بعضی مواقع قوهی عاقله به آن روی آورده و از آن، در جهت منافع خود استفاده میکند. (در این هنگام به آن متفکّره گفته میشود.)
۴- قوهی واهمه: معانی جزئیه را با استفاده از صور مخزونه در خیال درک میکند.
۵- قوهی حافظه: مخزن معانی جزئیهای است که به وسیلهی واهمه درک شده است.
موضع قرار گرفتن قوای باطنه در مغز آدمی:
اکنون وارد بحثی مبسوط از این پنج قوهی باطنه میشویم: قوهی حس مشترک:
قوهای است که محسوسات حواس پنج گانه به او رسیده و در آنجا جمع میشوند و وی از صور آنها منفعل گردیده و آنها را ادراک میکند؛ حکما آن را آیینهای دو رو دانستهاند که رویی به ظاهر عالم دارد و رویی به باطن، با یک روی مشاعر ظاهره را ادراک میکند و با روی دیگر صور باطنه را.
حکیم متألّه سبزواری قوهی حس مشترک را اینطور توصیف میکند: «الحِسُّ المُشتَرَکِ کَحَوضٍ یَنصَبُّ إلیهِ الماءُ مِن أنهارِ خَمسَهٍ أو هِیَ کمَلَکٍ و هِیَ کجَواسِیسٍ لَها» حس مشترک مانند حوضی است که آبی از نهرهای پنج گانه (حواس پنج گانه) به او ریخته میشود و یا حس مشترک مانند پادشاه و حواس پنج گانه چون جاسوسان و خدمهی او هستند» خود حواس پنج گانه درککنندهی محسوسات خارجی نمیباشند بلکه فقط یک واسطهی خارجی هستند تا حس مشترک، این محسوسات را درک کند.
باید دانست ورود صورت به حس مشترک، گاه از خارج است و گاه از باطن و هر دو بدون فرق و اختلاف، نوعی از دیدن است؛ انبیاء هم به حس مشترک فرشتگان را میبینند و صدایشان را میشنوند، چنان که ما همه چیز را به حس مشترک میبینیم و میشنویم.
گاهی اوقات ما به کمک بعضی از محسوسات بر بعضی دیگر حکم میکنیم. مثلاً میگوییم این سفید شیرین است؛ در حقیقت سفید بودن را باصره درک میکند ولی شیرین بودن را ذائقه و برای حکم بین آنها هر دو باید نزد حاکم حاضر باشند. پس اگر حاکم را نفس انسان بدانیم مادیات در وی ترسیم نمیشوند (به دلیل تجردش) و اگر هم حواس ظاهره را حاکم بدانیم فقط میتوانند یک نوع از محسوسات را در خود جای دهند پس لازم است قوهای جدا از آنها را در نظر بگیریم که همهی محسوسات را در خود حاضر کند و بین آنها حکم نماید؛ به عنوان مثال سفیدی را از باصره بگیرد و شیرینی را از ذائقه و بین اینها حکم کند که فلان سفید شیرین است؛ یا اگر نمک را در دهان شخص نابینا بگذارند رنگ آن را درک نمیکند چرا که قوهی ذائقه فقط مزه و طعم را حس میکند نه شکل دقیق و رنگ را، اما انسان مدرکات چند حس را با هم جمع میکند و میگوید که نمک سفید و شور است، پس باید قوهای باشد که این محسوسات را با هم جمع کند (با نام حس مشترک).
با این حس است که حیوان با بو کردن غذایی به خوردن آن مایل میشود، در حالی که نفس بوییدن میل به غذا را ایجاد نمیکند. هنگامی که یک چوب را به سمت حیوانی پرتاب میکنیم، حیوان پا به فرار میگذارد، در صورتی که در نفسِ دیدن چوب، مفهوم فرار وجود ندارد مگر اینکه قائل به مجمع واحدی در حیوان شویم که حیوان با ادراک اثری از شیء واحد، منتقل به اثر دیگر آن شده و عکسالعمل خاصی در برابر آن نشان میدهد.
انسان چون به قطرههای باران که به سرعت از آسمان فرود میآید نظر کند آنها را مانند یک خط مستقیم میبیند و شعلهی آتش گردانی که دایره وار به سرعت میچرخانند را به شکل حلقهای آتشین میبیند، علت این امر آن است که چون قطرهی باران و یا شعلهی آتش در مکان اول بوده است صورت آن در حس مشترک ترسیم میشود و هنوز آن صورت زائل نشده است صورت دیگر در مکان دوم در همان قوه رسم میگردد و به همین ترتیب تا مکان آخر و چون صورتها پیدرپی هستند به شکل خط مستقیم و یا حلقهای آتشین دیده میشوند ولی این عمل در باصره انجام نمیشود چرا که بصر تصویر قطرات را منفصل و جدای از هم حس میکند پس باید قوهای دیگر باشد (حس مشترک) که این عمل پیوسته ادراک گردد.
دلیل دیگر اثبات حس مشترک مبنی بر ادراک صور خیالیه میباشد و آن مبتلایان به مرض برسام هستند که صوری (همانند حیوانات درنده، اشخاص و…) را مشاهده میکنند و از آنها رنج میبرند، چون این اشکال و صور موجود طول و عرض دارند، ولی دیگران قادر به دیدن آنها نیستند چرا که اصلاً این صور واقعیت خارجی ندارند. این صور حاصل بهم خوردن تعادل مغز بیمار و ایجاد تصویرهایی خیالی است که ادراک آنها در حس مشترک میباشد.
لازم به ذکر است افرادی که جان پاک و مطهری دارند نیز صوری را مشاهده میکنند که در بدو امر فقط در عالم رؤیاست اما با قوی شدن ایمان، این صور در بیداری نیز برای آنها قابل ادراک است. این صور برای دیگران قابل ادراک نبوده و غیر از صور حاصله در نزد مبتلایان به بیماری برسام است. گفتیم که ادراک این صور مربوط به قوهای با نام حس مشترک است. چه اینکه حضرت رسول میفرمایند: لا یَحزَنْ أحَدُکُم إنْ تَرفَع عَنهُمُ الرُّؤیا فَإنَّهُ إذا رَسَخَ فِی العِلمِ رَفَعَتْ عَنهُ الرُّؤیا
۱ – حس مشترک محل اجتماع حواس پنج گانه است.
۲ – ادراک محسوسات در این قوه صورت میگیرد و حواس پنج گانه حکم ابزار آن را دارند.
۳ – گاهی صور را به غیر از واقعیت اصلی خود ادراک میکند مانند ادراک خط مستقیم از مشاهدهی قطرات باران.
۴ – حس مشترک علاوه بر اینکه محل اجتماع حواس ظاهره است محل تصور صور باطنه نیز میباشد؛ وقتی که خواب بر انسان مستولی شد و حواس ظاهره از کارشان دست کشیدند، صور باطنه مشهودِ انسان میگردند.
۵ – وقتی که حس مشترک به ظاهر توجه میکند از باطن غافل میشود، و هنگامی که به باطن توجه میکند از ظاهر غافل میگردد و این نکتهای است برای ادراک صور باطنه. (البته باید توجه داشت که این مطلب برای غیر کسانی است که مظهر اسم شریف یا مَن لا یَشغَلُه شَأنٌ عَن شَأنٍ گشته اند، که دیگر ایشان را توجه به سویی از توجه به سوی دیگر باز نمیدارد)
قابل ذکر است که جایگاه حس مشترک جلوی بطن اول مغز است که از بقیهی بطون مغز وسیعتر است. به طور کلی در مغز مواضع ادراکی مانند حس مشترک وسیعتر از مواضع حفظی مانند خیال است و همچنین نرمتر از بقیهی مواضع است. چرا که برای ادراک، نرمی و ملایمت لازم است بر خلاف حفظ، که به صلابت و سختی نیاز دارد. پس میتوان گفت مزاج حس مشترک نسبت به مواضع دیگرِ مغز به مزاج گرم و مرطوب نزدیکتر است.
قوهی خیال:
قوهای است که صور محسوسات را بعد از زوالشان از ملاقات، ثبت و حفظ مینماید. پس خیال وظیفهی حفظ و نگهداری صورِ گرد آمده در حس مشترک را به عهده دارد.
اگر بگویید: چرا همان حس مشترک در حفظ صور مدرکه کافی نیست و محتاج به حس دیگر است؟ در جواب باید گفت: زیرا از یک حس دو کار بر نمیآید، یا فقط مدرک است و یا حافظ، ادراک را حرارت و رطوبت باید و حفظ را برودت و یبوست و این دو با هم متضادند و تضاد دلیل تعدد و تغایر است.
از طرف دیگر شاید بعضی حیوانات قوهی خیال نداشته باشند و صورتها را حفظ نکنند چنانکه حشراتی مانند پروانه و زنبور چون روشنایی ببینند به گمان آنکه راهی به بیرون است خود را به آن میزنند چه بسا شیشه مانع باشد و راه نیابند، اما مدام این کار را تکرار میکنند. چون خوب بنگریم، در مییابیم حافظهی صور در بعضی هست و در بعضی نیست، اما حس مشترک در همه هست؛ گوئیم همین دلیل مغایرت دو قوه است.
مغایرت قوهی خیال با حس مشترک باعث شده که ما صور بسیاری از اشیاء را در خواب یا بیداری ادراک کنیم، گاهی بعضی از آنها را فراموش کنیم و با اندک توجهی آنها را به یاد آوریم، بدون آنکه برای تحصیل مجدد آنها تلاش کنیم؛ پس آن صور در ما موجود بودند و إلا با توجه و دقت نمیتوانستیم آنها را ادراک کنیم و یا حتی گاهی با بستن چشمان خود و کسب جمعیت خاطر آنها را ادرک نماییم. پس اگر قوهی خیال وجود نداشت هیچ چیز بعد از غیبت صورتش از حس مشترک هرگز به یاد نمیآمد و هیچ چیزی را برای بار دوم و سوم نمیشناختیم و فرق بین دوست و دشمن و ضارّ و نافع را تشخیص نمیدادیم و زندگی بالکُل مختل میگردید. اما موطن قوهی خیال مؤخّر بطن اول دماغ است، در اینجا این نکته لازم به ذکر است که مواضع ذکر شده برای قوای باطنه در حکم آلتی برای نفس ناطقه میباشند.
اما قوهی خیال مجرد و عاری از ماده است، و دارای تجرد برزخی میباشد. موجود مجرد ورای این عالم مادی طبیعی است و به عبارت دیگر جسمانی نیست و معنای تجرد برزخی این است که موجود مجرد خیالی عاری از ماده است ولی متصف به احکام و صفات ماده مانند شکل و رنگ میباشد. البته باید دانست نفس انسانی را مقامی فوق تجرّد است.
قوهی خیال علاوه بر حفظ و خزینه داری صور محسوسه، عهده دار صورتگری معانی در سیر نزولی و نگه داری آنها در خود نیز هست. وقتی به کودکی گفته میشود ۲ = ۱ + ۱، نمیفهمد؛ چون یک و دو، معنا است و فهم آن مشکل است پس باید این معنا را از طریق صورت به او فهماند. مثلاً باید گفت یک ستاره با یک ستاره میشود دو ستاره . انسان بالغ هم در برابر معانی نازله از ملکوت به مانند کودک است. پس باید قوهای باشد که معانی بلند را در حد و ظرفیت شخص صورتگری کند. برای فهم این مطلب نیاز است راجع به خواب و روح بخاری مطالبی را دوباره بیان کنیم.
روح انسانی به واسطهی روح بخاری به بدن تعلق پیدا میکند، چرا که روح انسانی در غایت لطافت است و بدن در غایت غلظت. پس برای دخالت لطیف در غلیظ باید وجود متوسطی بین آن دو موجود باشد، که آن روح بخاری است. لذا روح بخاری را مرکب اولی نفس شمردهاند که نفس مجرد اولین بار به روح بخاری تعلق میگیرد و پس از آن به بدن تعلق پیدا میکند. به بیانی راحتتر اینکه، در بحث طب و تغذیه اشاره کردیم که غذا پس از هضم معدی و انتقال به کبد، به اخلاط اربعه تبدیل میشود، که هر کدام از این اخلاط از دو قسمت کثیف و لطیف تشکیل شدهاند. بخش غلیظ هر کدام از این اخلاط عضوی از بدن را میسازند؛ اما بخش لطیف که همان روح طبیعی میباشد موجب ایجاد تغییر و تصرف جهت سوخت و ساز بقای حیات میگردد و همان مادهی اولیهای است که در سایر قوا مورد استفاده قرار میگیرد. روح طبیعی (نباتی) پس از ورود به قلب به علت حرارت این عضو تبدیل به بخارات لطیفتری میشود و روح حیوانی متولد میشود. این روح از طریق خون به تمام بدن منتقل میشود که حیات اولیه و زندگی بدن وابسته به این روح است؛ سپس این روح وارد مغز شده و حاصل این فعل و انفعالات مغز بر آن، روح نفسانی میباشد، که فایدهی آن حس و حرکت ارادی است. این روح در تعامل با قوای نفسانی اثرات و ثمراتی دارد از آن جمله اینکه حرکت ارواح لطیفه در قوهی ادراکی (باطنه) یعنی حس مشترک، آن را مستعد دریافت معانی مینماید و در قوهی خیال آن را مستعد صورتگری عالی میگرداند. هر چه این ارواح لطیفتر باشند انسان زمینهی القائات ملکی یا رحمانی را بیشتر خواهد داشت و صورتگری این الهامات در خیال راحتتر و شفافتر خواهد بود.
اما در توضیح اینکه قوهی خیال وظیفهی صورتگری معانی را دارد میگوییم: قوهی خیال آن معانی کلیهای را که عقل ادارک نموده و یا آن معانی جزئیهای را که مورد ادراک وهم واقع شده، در خود تمثل داده و صورتی مناسب برای آن ایجاد میکند، لذا فرموده اند الخِیالُ جُبِلَتْ لِلمُحاکاتِ که این محاکات نیز برای خود انواعی دارد: ۱- گاهی خیال از قوای نباتی چون غاذیه حکایت میکند. مثلاً وقتی رطوبت در بدن غالب شد فرد در خواب، صورت آبها و شناوری را میبیند. ۲- گاهی خیال از مدرکات حواس ظاهری حکایت میکند. مثلاً وقتی شخصی کسی را زیاد ببیند وصدایی را زیاد بشنود، صورت و صوت همان فرد را در خواب میبیند و میشنود. ۳- گاهی خیال از قوهی نزوعیه و شوقیه حکایت میکند. مثلاً کسی که به چیزی علاقهی بیشتری دارد همان را در خواب میبیند. ۴- گاهی از وهم و مدرکات جزئیه حکایت میکند. مثلاً در خواب میبیند که یک مادری به فرزندش محبت میکند. ۵- گاهی هم حکایتکننده از عقل و معقولات کلیهی مرسلهی عقلیه میباشد، بدین طریق که معقولاتی را که در نهایت کمال قرار دارند به واسطهی برترین محسوسات و کاملترین آنها از قبیل چیزهای نیکو حکایت میکند و از معقولات ناقصه به وسیلهی پستترین محسوسات و ناقصترین آنها از قبیل اشیاء زشت حکایت میکند. به طور کلی نفوسی که قویتر هستند، اغلب در خواب حقایق را در قالب الفاظ، عبارات و نوشتهها مییابند و دیگر نفوس، آنها را به شکل اشکال و صور مشاهده خواهند کرد.
نکتهی دیگری که راجع به صورتگری معانی از ناحیهی قوهی خیال میباشد آن است که هرچه طهارت و اعتدال مزاج فرد بیشتر باشد، قوه خیال بهتر و شایستهتر میتواند از عهدهی صورتگری معانی برآید.
امر عجیبتر از صورتگری معانی، این است که هر معنی را به صورتی خاص، که مناسب با آن باشد شکل میدهد، مثلاً معنای مکر و حیله را در قالب صورت روباه و معنای درندگی را در غالب شیر و پلنگ و معنای دشمنی را در قالب مار و معنای علم و دانایی را در قالب صورت آب و معنای پارسایی را در قالب صورت برهنگی و امثال ذلک تصویر میکند. همچنین قوهی خیال به ضدیت بین اشیاء و معانی واقف است، لذا گاه میشود، خوابی میبینیم که به ضد آن تعبیر میشود، البته باید توجه داشت که تعبیر خواب افراد به حسب ادیان، شهرها، امزجه، صناعات، عادات و اوقات، مختلف است. به عنوان مثال نقل شده که دو نفر خواب دیدند که شیر مینوشند، وقتی برای جویا شدن تعبیر خواب خود، نزد امام آمدند، امام از هر یک پرسیدند: شغلت چیست؟ یکی گفت طلبهام، امام فرمود: تعبیر خواب تو علم است و إن شاء الله عالم میشوی، دیگری گفت: کاسبم، امام فرمود: تعبیرش مال و ثروت است و إن شاءالله مال زیادی کسب میکنی. امام صادق فرمودند: خواب به مناسبت دین، حرفه، هیأت و اعمال مردم از اصل خود متغیّر و دگرگون میشود. خواب اول سال صادقتر از خواب آخر سال و خواب اول روز بهتر از خواب آخر روز است.
همچنین خواب افراد به حسب تفاوت ایشان در برتری و فضیلت نیز مختلف میشود. به طور کلی خواب شیعه بهتر از خواب سنی، وخواب مسلمان بهتر از خواب یهودی، وخواب عالم بهتر از خواب جاهل، خواب مرد صالح بهتر از خواب زن صالحه و خواب صالحه بهتر از غیر صالحه و خواب فقیه بهتر از اهل بازار میباشد.کتاب : عالمی که انسان نام گرفت
نویسندگان: سید رسول کاظمیان نژاد , محمد موحدی پور , سید ایمان منبتی
ادامه دارد…