عالمی که انسان نام گرفت/ از بهار تولد تا زمستان پیری – قسمت هفتم
مهمترین و ضروری ترین علم آن است که برای حیات، نشاط و توانایی انسان، اساسی ترین مطالب را دارا باشد.به همین منظور قصد داریم مطالبی شامل سه بعد انسان شناسی (جسمشناسی، ذهن شناسی و روح شناسی)را با زبانی ساده تقدیمتان کنیم. باشد که راه گشا باشد.
عالمی که انسان نام گرفت قسمت ششم
خداوند عزوجل خواست تا انسان شعبه شعبه و از نژادهای گوناگون و با زبانهای متفاوت زندگی نماید، تا اینکه بیشتر در یکدیگر عمیق گردند و به بهانهی تفاوتهای ظاهریشان به عمق و مشترکات وجودیشان دست یابند، آری، انسان بیشتر از تفاوتها، وجودیست حامل پیام ویژگیهای مشترک انسانی.
در نژاد شناسی نیز میگویند استخوانها اساسی ترین طریق برای شناسایی موجودات و تاریخ پیدایش آنها میباشند و حتی جنسیت موجودات را میتواند بازگو کند مثلا جمجمهی سیاه پوستان کشیده و پهن است و محفظههای دو چشم آنها از هم دورترند و جمجمهی سر به تنهایی جنسیت را مشخص مینماید بدین ترتیب که حجم جمجمهی مرد از زن در حدود ۲۰۰ سانتی متر مکعب بزرگتر است و در کل، ساختمان استخوان بندی زن ظریفتر و لطیفتر از مرد است. مسئلهی سن و سال هم کار سادهای است زیرا دندانها و مرکز آنها و مقاطعشان و میزان رشد این مراکز، سن شخص را به طور قطعی تعیین میکند همچنین فاصلهی استخوانهای سر و ساختمان خود استخوانها هم مدت عمر و حیات صاحب استخوان را مشخص میکند.
مزاج شناسی یکی از علومی است که از دیر زمان مورد توجه عام و خاص بوده است. همهی انسانها صرف نظر از میزان سواد و رشتهی تحصیلی و گرایش اجتماعی نسبت به مفاهیم مزاجشناسی واقف بوده و هر کدام به تناسب میزان فهمی که از آن داشتند در تمامی شئون زندگی از این علم بهره میبردند.
تمامی کارشناسان رشتههای مختلف علوم اجتماعی، صنعتی، معماری، کشاورزی، طب، نجوم، تعلیم و تربیت و علوم سیاسی نیز به طور کامل از این علم در موضوعات مورد بحث خود استفاده میکردند و ساختار نظام علمی خود را بر مبنای مزاجشناسی استوار میساختند.
از این رو هیچگاه جهت گیری علمی صنعتگران در خلق ابزار مورد نیاز خود، سویی مخالف نظام زیستی پیدا نمیکرد و رو در روی اصول حاکم بر نظام طبیعت قرار نمیگرفت
از میان همهی رشتههای علمی رشتهای که بیشترین خسارت را با حذف علم مزاجشناسی متحمل گردید رشته طب و درمان بود.
طبع و مزاج:
اکنون پس از آوردن چندین مقدمه وارد اصل بحث میشویم. اصل طبیعت را چهار رکن آتش، هوا، آب و خاک تشکیل دادهاند و هر آنچه در عالم ماده موجود است این چهار رکن را دارا است ولی نسبت وجود آنها در یک شیء با هم متفاوت است و در هر شیء یکی از این چهار رکن بر دیگر ارکان غلبه پیدا کرده است. وقتی مادهای وارد بدن شود، خلط معادل رکن غالب در آن ماده بیشتر تولید میگردد و بر همین اساس است که مزاج مواد را تعیین میکنند. به عنوان مثال در هندوانه رکن آب غلبه دارد، یعنی وقتی هندوانه وارد بدن میشود خلط بلغم نسبت به سایر اخلاط بیشتر تولید میشود و بر همین اساس مزاج هندوانه را بلغم نامیدهاند. در توضیح این مطلب باید گفت که مواد غذایی بعد از ورود به معده، هضم شده و تبدیل به مایع لطیفی به نام کیلوس میشوند که از طریق عروق ماساریقا که بسیار باریک میباشند وارد کبد شده و در آنجا بر اساس مواد تشکیل دهندهاش تبدیل به اخلاط اربعه میشوند و لذا آن قسمت از مواد که دارای رکن آب، با طبیعت سرد و تر میباشند به خلط معادل سردی و تری، یعنی بلغم تبدیل میشود، آتش که گرم و خشک است به صفراء، خاک که سرد و خشک است به سوداء و رکن هوا که گرم وتر است به دم تبدیل میشود. به ترکیب این اخلاط با هم خون میگویند. (خون از کبد به قلب میرود تا در بدن پخش شود و اعضاء، مواد مختلف مورد نیاز خود را از آن جذب کنند و همین باعث میشود آن غذا که حالا تبدیل به خون شده در مزاج کلی بدن تأثیر بگذارد). البته باید این نکته را یادآور شد که طبع انسان با مزاج فرق دارد. طبع حالت ژنتیکی انسان است که از اول تا آخر عمر همراه وی است و آنچنان تغییری نمیکند اما مزاج حالتی است مقطعی و از عوامل بسیاری متأثر میشود و تغییر عواملی مثل خوردنیها، فصلها، رنگها، دورههای مختلف سن و... به عنوان مثال نگاه به رنگ زرد باعث میشود کبد صفرای بیشتری تولید کند یا در فصل بهار خلط دم بیشتر تولید میشود و یا در دورهی سی و پنج تا شصت سالگی خلط سوداء بر دیگر اخلاط غلبه پیدا میکند. مزاجی که بر انسان غالب میگردد بر تمام خصوصیات جسمی، روحی و روانی او تأثیر میگذارد. با توجه به اینکه دورههای مختلف سن انسان مزاجهای مختلفی دارند خصوصیات و ویژگیهای جسمی، روحی و روانی او هم متفاوت خواهد بود.
بدن انسانها با ترکیب اخلاط ساخته میشود. وجود بیشتر یا کمتر هر کدام از مواد در بدن موجب تغییر شکل ساختمان بدن انسان از قبیل: تفاوت صورت، زیبایی، درشتی و باریکی اندام، رنگ پوست، پراکندگی مو در تن، شکل و رنگ موها و پنهانی یا آشکاری عروق در بدن میگردد و نیز تواناییها و استعدادهای متفاوتی را پدید میآورد و باعث بروز رفتارهای متغیری در انسان میشود.
براساس میزان پراکندگی نسبی این اخلاط در بدن، افراد دستهبندی میشوند. از اینجاست که تیپهای متفاوت مزاجی پدید میآید. هر کدام از این تیپها، دارای اندامیخاص با اشکال گوناگون و گرایشات غذایی، رفتاری و اخلاقی و علاقمندیهای متفاوتی خواهند بود.مزاجهای گوناگون انسانی:
به طور کلی نُه مزاج اصلی میتواند در بدن انسان بهوجود آید. مزاج معتدل، چهار مزاج مرکب و چهار مزاج مفرد.
هرگاه میزان پراکندگی مواد چهارگانه: صفراء، دم، بلغم و سوداء در بدن به تناسب، وجود داشته باشد فرد دارای مزاجی معتدل خواهد بود. به همین ترتیب ممکن است بلغم یا سوداء در بدن افزایش یابد و مزاج، بلغمی یا سودائی گردد و همچنین هرگاه مقدار صفرای موجود در بدن فرد نسبت به شخص معتدل افزایش یابد، فرد دارای مزاجی صفراوی و هرگاه مقدار دم موجود در بدن فرد نسبت به شخص معتدل افزایش یابد، فرد دارای مزاجی دموی خواهد بود.
در صورتی که گرمی و سردی و خشکی و تری به اندازه در بدن وجود داشته باشد سیستم بدن در حال تعادل باقی میماند و حفظ تعادل یعنی حفظ سلامت، و هرگاه به هر دلیلی تن از مسیر تعادل خارج شد و گرمی یا سردی یا خشکی و یا تری بدن افزایش یافت موجب بروز بیماری میگردد که این افزایش ویژگیها یا سراسری است و در تمام بدن پدید میآید یا در یک اندام وجود دارد؛ وقتی در سراسر بدن پدید آمد آن را غلبهی اخلاط مینامیم که موجب بیماری فراگیر میگردد مانند فشار خون، یا غلظت خون، اگر این خلط یا ماده در یک اندام افزایش یا کاهش پیدا کرد موجب بیماری همان اندام میشود، مانند افزایش صفراء در سر، که موجب سردرد میگردد، یا افزایش بلغم در زانو که موجب درد و ورم زانو میشود. یا افزایش سردی در مغز که موجب فراموشی میگردد.
این مزاجهای مرکبه از ترکیب کیفیات فاعله (گرمی و سردی) با کیفیات منفعله (تری و خشکی) پدید میآیند. مزاجهای مفرده یعنی حاکم شدن هر یک از این کیفیات به صورت واحد بر بدن.
در طب قدیم و سنتی غذاها به شکل گرم و سرد یا تر و خشک مشخص شده اند و به همین شکل در طب امروز، اگر موادی مثل سدیم که عامل مهم جذب مایعات در بدن است، در هر چیزی وجود داشته باشد و نسبت آن به پتاسیم بیشتر باشد آن را (تر) مینامیم و اگر پتاسیم نسبت به سدیم بیشتر باشد آن را (خشک) مینامیم که تعادل سدیم و پتاسیم، نهایتا موجب تعدیل و تنظیم خون میشود.
همچنین علائمی که قدماء برای مزاجهای گرم و سرد قائل بودند کاملا با علائمی که امروزه در کتابها برای شدت و ضعف عمل غدهی تیروئید، هیپوفیز و… ذکر شده مطابقت دارد؛ شدت عمل همهی این غدد باعث افزایش متابولیسم (بازال) و کم کاری آنها سبب کاهش آن میشود. چون در بین غدد نامبرده پرکاری و کم کاری غدهی تیروئید در سرعت و کندی اکسیداسیون سلولی و در نتیجه افزایش و کاهش درجهی حرارت بدن بیش از سایر غدد دخالت دارد لذا ما میتوانیم علائمی را که امروزه در کتابها تحت عنوان هیپوتیروئیدی یا پرکاری تیروئیدی درج شده با علائمی که قدماء تحت عنوان گرمی مزاج ذکر کرده اند و همچنین علائم کم کاری تیروئید را با سردی مزاج تطبیق دهیم.
در پزشکی جدید نیز سلامت انسان بر مبنای تعادل اسید و باز استوار است که حالتهای اسیدی را طبع سرد و حالت قلیایی را طبع گرم میگویند و اندامهای ریه و کلیه در تعادل اسید و باز نقش عمدهای دارند. هنگامی که از تنظیم تعادل اسیدی – بازی صحبت میشود در واقع منظور تنظیم غلظت یون هیدروژن در مایعات بدن است. مزاج اندامها در طب روز دقیقا همانph اندامهاست به عنوان مثال مزاج مغز حالت اسیدی و قلب و کبد حالت قلیایی است.
در نژاد شناسی نیز میگویند استخوانها اساسی ترین طریق برای شناسایی موجودات و تاریخ پیدایش آنها میباشند و حتی جنسیت موجودات را میتواند بازگو کند مثلا جمجمهی سیاه پوستان کشیده و پهن است و محفظههای دو چشم آنها از هم دورترند و جمجمهی سر به تنهایی جنسیت را مشخص مینماید بدین ترتیب که حجم جمجمهی مرد از زن در حدود ۲۰۰ سانتی متر مکعب بزرگتر است و در کل، ساختمان استخوان بندی زن ظریفتر و لطیفتر از مرد است. مسئلهی سن و سال هم کار سادهای است زیرا دندانها و مرکز آنها و مقاطعشان و میزان رشد این مراکز، سن شخص را به طور قطعی تعیین میکند همچنین فاصلهی استخوانهای سر و ساختمان خود استخوانها هم مدت عمر و حیات صاحب استخوان را مشخص میکند.
مزاج شناسی یکی از علومی است که از دیر زمان مورد توجه عام و خاص بوده است. همهی انسانها صرف نظر از میزان سواد و رشتهی تحصیلی و گرایش اجتماعی نسبت به مفاهیم مزاجشناسی واقف بوده و هر کدام به تناسب میزان فهمی که از آن داشتند در تمامی شئون زندگی از این علم بهره میبردند.
تمامی کارشناسان رشتههای مختلف علوم اجتماعی، صنعتی، معماری، کشاورزی، طب، نجوم، تعلیم و تربیت و علوم سیاسی نیز به طور کامل از این علم در موضوعات مورد بحث خود استفاده میکردند و ساختار نظام علمی خود را بر مبنای مزاجشناسی استوار میساختند.
از این رو هیچگاه جهت گیری علمی صنعتگران در خلق ابزار مورد نیاز خود، سویی مخالف نظام زیستی پیدا نمیکرد و رو در روی اصول حاکم بر نظام طبیعت قرار نمیگرفت
از میان همهی رشتههای علمی رشتهای که بیشترین خسارت را با حذف علم مزاجشناسی متحمل گردید رشته طب و درمان بود.
طبع و مزاج:
اکنون پس از آوردن چندین مقدمه وارد اصل بحث میشویم. اصل طبیعت را چهار رکن آتش، هوا، آب و خاک تشکیل دادهاند و هر آنچه در عالم ماده موجود است این چهار رکن را دارا است ولی نسبت وجود آنها در یک شیء با هم متفاوت است و در هر شیء یکی از این چهار رکن بر دیگر ارکان غلبه پیدا کرده است. وقتی مادهای وارد بدن شود، خلط معادل رکن غالب در آن ماده بیشتر تولید میگردد و بر همین اساس است که مزاج مواد را تعیین میکنند. به عنوان مثال در هندوانه رکن آب غلبه دارد، یعنی وقتی هندوانه وارد بدن میشود خلط بلغم نسبت به سایر اخلاط بیشتر تولید میشود و بر همین اساس مزاج هندوانه را بلغم نامیدهاند. در توضیح این مطلب باید گفت که مواد غذایی بعد از ورود به معده، هضم شده و تبدیل به مایع لطیفی به نام کیلوس میشوند که از طریق عروق ماساریقا که بسیار باریک میباشند وارد کبد شده و در آنجا بر اساس مواد تشکیل دهندهاش تبدیل به اخلاط اربعه میشوند و لذا آن قسمت از مواد که دارای رکن آب، با طبیعت سرد و تر میباشند به خلط معادل سردی و تری، یعنی بلغم تبدیل میشود، آتش که گرم و خشک است به صفراء، خاک که سرد و خشک است به سوداء و رکن هوا که گرم وتر است به دم تبدیل میشود. به ترکیب این اخلاط با هم خون میگویند. (خون از کبد به قلب میرود تا در بدن پخش شود و اعضاء، مواد مختلف مورد نیاز خود را از آن جذب کنند و همین باعث میشود آن غذا که حالا تبدیل به خون شده در مزاج کلی بدن تأثیر بگذارد). البته باید این نکته را یادآور شد که طبع انسان با مزاج فرق دارد. طبع حالت ژنتیکی انسان است که از اول تا آخر عمر همراه وی است و آنچنان تغییری نمیکند اما مزاج حالتی است مقطعی و از عوامل بسیاری متأثر میشود و تغییر عواملی مثل خوردنیها، فصلها، رنگها، دورههای مختلف سن و... به عنوان مثال نگاه به رنگ زرد باعث میشود کبد صفرای بیشتری تولید کند یا در فصل بهار خلط دم بیشتر تولید میشود و یا در دورهی سی و پنج تا شصت سالگی خلط سوداء بر دیگر اخلاط غلبه پیدا میکند. مزاجی که بر انسان غالب میگردد بر تمام خصوصیات جسمی، روحی و روانی او تأثیر میگذارد. با توجه به اینکه دورههای مختلف سن انسان مزاجهای مختلفی دارند خصوصیات و ویژگیهای جسمی، روحی و روانی او هم متفاوت خواهد بود.
بدن انسانها با ترکیب اخلاط ساخته میشود. وجود بیشتر یا کمتر هر کدام از مواد در بدن موجب تغییر شکل ساختمان بدن انسان از قبیل: تفاوت صورت، زیبایی، درشتی و باریکی اندام، رنگ پوست، پراکندگی مو در تن، شکل و رنگ موها و پنهانی یا آشکاری عروق در بدن میگردد و نیز تواناییها و استعدادهای متفاوتی را پدید میآورد و باعث بروز رفتارهای متغیری در انسان میشود.
براساس میزان پراکندگی نسبی این اخلاط در بدن، افراد دستهبندی میشوند. از اینجاست که تیپهای متفاوت مزاجی پدید میآید. هر کدام از این تیپها، دارای اندامیخاص با اشکال گوناگون و گرایشات غذایی، رفتاری و اخلاقی و علاقمندیهای متفاوتی خواهند بود.مزاجهای گوناگون انسانی:
به طور کلی نُه مزاج اصلی میتواند در بدن انسان بهوجود آید. مزاج معتدل، چهار مزاج مرکب و چهار مزاج مفرد.
هرگاه میزان پراکندگی مواد چهارگانه: صفراء، دم، بلغم و سوداء در بدن به تناسب، وجود داشته باشد فرد دارای مزاجی معتدل خواهد بود. به همین ترتیب ممکن است بلغم یا سوداء در بدن افزایش یابد و مزاج، بلغمی یا سودائی گردد و همچنین هرگاه مقدار صفرای موجود در بدن فرد نسبت به شخص معتدل افزایش یابد، فرد دارای مزاجی صفراوی و هرگاه مقدار دم موجود در بدن فرد نسبت به شخص معتدل افزایش یابد، فرد دارای مزاجی دموی خواهد بود.
در صورتی که گرمی و سردی و خشکی و تری به اندازه در بدن وجود داشته باشد سیستم بدن در حال تعادل باقی میماند و حفظ تعادل یعنی حفظ سلامت، و هرگاه به هر دلیلی تن از مسیر تعادل خارج شد و گرمی یا سردی یا خشکی و یا تری بدن افزایش یافت موجب بروز بیماری میگردد که این افزایش ویژگیها یا سراسری است و در تمام بدن پدید میآید یا در یک اندام وجود دارد؛ وقتی در سراسر بدن پدید آمد آن را غلبهی اخلاط مینامیم که موجب بیماری فراگیر میگردد مانند فشار خون، یا غلظت خون، اگر این خلط یا ماده در یک اندام افزایش یا کاهش پیدا کرد موجب بیماری همان اندام میشود، مانند افزایش صفراء در سر، که موجب سردرد میگردد، یا افزایش بلغم در زانو که موجب درد و ورم زانو میشود. یا افزایش سردی در مغز که موجب فراموشی میگردد.
این مزاجهای مرکبه از ترکیب کیفیات فاعله (گرمی و سردی) با کیفیات منفعله (تری و خشکی) پدید میآیند. مزاجهای مفرده یعنی حاکم شدن هر یک از این کیفیات به صورت واحد بر بدن.
در طب قدیم و سنتی غذاها به شکل گرم و سرد یا تر و خشک مشخص شده اند و به همین شکل در طب امروز، اگر موادی مثل سدیم که عامل مهم جذب مایعات در بدن است، در هر چیزی وجود داشته باشد و نسبت آن به پتاسیم بیشتر باشد آن را (تر) مینامیم و اگر پتاسیم نسبت به سدیم بیشتر باشد آن را (خشک) مینامیم که تعادل سدیم و پتاسیم، نهایتا موجب تعدیل و تنظیم خون میشود.
همچنین علائمی که قدماء برای مزاجهای گرم و سرد قائل بودند کاملا با علائمی که امروزه در کتابها برای شدت و ضعف عمل غدهی تیروئید، هیپوفیز و… ذکر شده مطابقت دارد؛ شدت عمل همهی این غدد باعث افزایش متابولیسم (بازال) و کم کاری آنها سبب کاهش آن میشود. چون در بین غدد نامبرده پرکاری و کم کاری غدهی تیروئید در سرعت و کندی اکسیداسیون سلولی و در نتیجه افزایش و کاهش درجهی حرارت بدن بیش از سایر غدد دخالت دارد لذا ما میتوانیم علائمی را که امروزه در کتابها تحت عنوان هیپوتیروئیدی یا پرکاری تیروئیدی درج شده با علائمی که قدماء تحت عنوان گرمی مزاج ذکر کرده اند و همچنین علائم کم کاری تیروئید را با سردی مزاج تطبیق دهیم.
در پزشکی جدید نیز سلامت انسان بر مبنای تعادل اسید و باز استوار است که حالتهای اسیدی را طبع سرد و حالت قلیایی را طبع گرم میگویند و اندامهای ریه و کلیه در تعادل اسید و باز نقش عمدهای دارند. هنگامی که از تنظیم تعادل اسیدی – بازی صحبت میشود در واقع منظور تنظیم غلظت یون هیدروژن در مایعات بدن است. مزاج اندامها در طب روز دقیقا همانph اندامهاست به عنوان مثال مزاج مغز حالت اسیدی و قلب و کبد حالت قلیایی است.
کیفیات چهارگانه:
در این بخش باید بیاموزیم، در هر سنی و یا در مواجهه با هر محیطی، چه مزاجی بر انسان غالب میگردد تا بتوانیم با درمان به ضد، خود را تعدیل نماییم. درمان به ضد به این معنا است که مثلاً گرمی رنگ قرمز را با سردی رنگ آبی تعدیل کنیم و یا رطوبت را با خشکی و خشکی را با رطوبت باید تعدیل نمود، تا بتوان اسم انسان را بر چنین موجودی صادق دانست. لازم است قبل از بحث از اثر گذاری این چهار کیفیت بر جسم، هر کدام از آنها را توضیح دهیم:
کیفیت گرمی، به معنای قابلیت انبساط است، یعنی بودن این عنصر موجب تحرک و فعالیت بالا میگردد. طبق همین اصل، انسانِ گرم مزاج از فعالیت بیشتری برخوردار است.
کیفیت سردی، به معنای قابلیت انقباض است، یعنی سردی موجب عدم تحرک و یا کم شدن فعالیت میگردد. طبق همین اصل انسان سرد مزاج علاقهی کمتری به فعالیتهای مختلف دارد.
کیفیت تری یا رطوبت، به معنای قابلیت انعطاف است، یعنی وجود رطوبت در هر شخص باعث انعطاف او از لحاظ جسمی و اخلاقی میشود، مثلاً میگویند، فلانی با جنبه است و از ظرفیت بالایی برخوردار است.
کیفیت خشکی، به معنای عدم انعطاف است، یعنی وجود این کیفیت در هر شخص موجب جدی بودن و برخورد قاطعانهی وی در حالات مختلف اخلاقی است همچنین خشک و ماهیچهای بودن بدن در ویژگیهای جسمانی نیز نشان از خشکی است.
پس با ترکیب این کیفیات چهارگانه، حالات گوناگون جسمی و روحی – روانی به شکل برنامه ریزی شدهای در انسان ظاهر میگردد.غلبه هر کدام از اخلاط مضر است:
باید گفت بیشتر این صفات در حالت افراط یا تفریط میباشد و باید در هر دورهی سنّی انسان در صدد تعدیل مزاج همان سن برآید. مثلاً وقتی گفته میشود در سن ۱۵ سالگی نوجوان به واسطهی گرمی شجاع است، این شجاعت اگر تعدیل نگردد چه بسا باعث مرگ شخص گردد؛ و یا در این سنین به واسطهی رطوبت، نوجوان بسیار منعطف است، به هر کسی اعتماد میکند و به بسیاری از افراد علاقهمند میگردد که عدم تعدیل این انعطاف اخلاقی باعث شروع رفاقت و اعتماد به اشخاص مختلف و ورودش به انحرافات خانمانسوز میگردد.
نکتهی دیگر که بیانش لازم است، این است که صفاتی که در هر سن بیان میگردد، در حالت طبیعی انسان میباشد، وگرنه در نوجوانان امروزی به واسطهی انحرافات دیداری و شنیداری و یا تغذیهای گاهی به جای خوشرفتاری، پرخاشگری و به جای توانایی ذهنی، عدم تمرکز و کندی حافظه را شاهد میباشیم، که این حالات خود نیاز به درمان جداگانه دارد. (توضیح این مباحث در فصل انحرافات بیان خواهد شد.)
در این بخش باید بیاموزیم، در هر سنی و یا در مواجهه با هر محیطی، چه مزاجی بر انسان غالب میگردد تا بتوانیم با درمان به ضد، خود را تعدیل نماییم. درمان به ضد به این معنا است که مثلاً گرمی رنگ قرمز را با سردی رنگ آبی تعدیل کنیم و یا رطوبت را با خشکی و خشکی را با رطوبت باید تعدیل نمود، تا بتوان اسم انسان را بر چنین موجودی صادق دانست. لازم است قبل از بحث از اثر گذاری این چهار کیفیت بر جسم، هر کدام از آنها را توضیح دهیم:
کیفیت گرمی، به معنای قابلیت انبساط است، یعنی بودن این عنصر موجب تحرک و فعالیت بالا میگردد. طبق همین اصل، انسانِ گرم مزاج از فعالیت بیشتری برخوردار است.
کیفیت سردی، به معنای قابلیت انقباض است، یعنی سردی موجب عدم تحرک و یا کم شدن فعالیت میگردد. طبق همین اصل انسان سرد مزاج علاقهی کمتری به فعالیتهای مختلف دارد.
کیفیت تری یا رطوبت، به معنای قابلیت انعطاف است، یعنی وجود رطوبت در هر شخص باعث انعطاف او از لحاظ جسمی و اخلاقی میشود، مثلاً میگویند، فلانی با جنبه است و از ظرفیت بالایی برخوردار است.
کیفیت خشکی، به معنای عدم انعطاف است، یعنی وجود این کیفیت در هر شخص موجب جدی بودن و برخورد قاطعانهی وی در حالات مختلف اخلاقی است همچنین خشک و ماهیچهای بودن بدن در ویژگیهای جسمانی نیز نشان از خشکی است.
پس با ترکیب این کیفیات چهارگانه، حالات گوناگون جسمی و روحی – روانی به شکل برنامه ریزی شدهای در انسان ظاهر میگردد.غلبه هر کدام از اخلاط مضر است:
باید گفت بیشتر این صفات در حالت افراط یا تفریط میباشد و باید در هر دورهی سنّی انسان در صدد تعدیل مزاج همان سن برآید. مثلاً وقتی گفته میشود در سن ۱۵ سالگی نوجوان به واسطهی گرمی شجاع است، این شجاعت اگر تعدیل نگردد چه بسا باعث مرگ شخص گردد؛ و یا در این سنین به واسطهی رطوبت، نوجوان بسیار منعطف است، به هر کسی اعتماد میکند و به بسیاری از افراد علاقهمند میگردد که عدم تعدیل این انعطاف اخلاقی باعث شروع رفاقت و اعتماد به اشخاص مختلف و ورودش به انحرافات خانمانسوز میگردد.
نکتهی دیگر که بیانش لازم است، این است که صفاتی که در هر سن بیان میگردد، در حالت طبیعی انسان میباشد، وگرنه در نوجوانان امروزی به واسطهی انحرافات دیداری و شنیداری و یا تغذیهای گاهی به جای خوشرفتاری، پرخاشگری و به جای توانایی ذهنی، عدم تمرکز و کندی حافظه را شاهد میباشیم، که این حالات خود نیاز به درمان جداگانه دارد. (توضیح این مباحث در فصل انحرافات بیان خواهد شد.)
حکمت مزاج سنین:
باید گفت در هر سن همان خلطی را که خدای تعالی غالب قرار داده، کمک کننده و نیاز اساسی همان سن است، گرچه باید تعدیل گردد. مثلاً اگر شروع زندگی با خلط سوداء بود، چه بسا تمام انسانها بر اثر سوء ظن، افسردگی و… دست به خودکشی میزدند و یا اگر سنین ۲۵ تا ۳۵ سالگی سنین دم یا گرم و مرطوب بود، چه بسا بسیاری از انسانها به جای حساس بودن برای تشکیل خانواده و دقت در ارتباطات ضروری جامعه و… با بیتفاوتی و بیخیالی زندگی را بازیچه قرار میدادند. پس خلقت خداوند متعال از هر جهت، خلقتِ احسن است، اما قسمتی از این رشد و تعدیل هم در این مسیر شگفت به عهدهی خود انسان گذاشته شده است.کتاب : عالمی که انسان نام گرفت
نویسندگان: سید رسول کاظمیان نژاد , محمد موحدی پور , سید ایمان منبتی
ادامه دارد…
باید گفت در هر سن همان خلطی را که خدای تعالی غالب قرار داده، کمک کننده و نیاز اساسی همان سن است، گرچه باید تعدیل گردد. مثلاً اگر شروع زندگی با خلط سوداء بود، چه بسا تمام انسانها بر اثر سوء ظن، افسردگی و… دست به خودکشی میزدند و یا اگر سنین ۲۵ تا ۳۵ سالگی سنین دم یا گرم و مرطوب بود، چه بسا بسیاری از انسانها به جای حساس بودن برای تشکیل خانواده و دقت در ارتباطات ضروری جامعه و… با بیتفاوتی و بیخیالی زندگی را بازیچه قرار میدادند. پس خلقت خداوند متعال از هر جهت، خلقتِ احسن است، اما قسمتی از این رشد و تعدیل هم در این مسیر شگفت به عهدهی خود انسان گذاشته شده است.کتاب : عالمی که انسان نام گرفت
نویسندگان: سید رسول کاظمیان نژاد , محمد موحدی پور , سید ایمان منبتی
ادامه دارد…