عالمی که انسان نام گرفت/ علم، هدف ایجاد – قسمت پانزدهم
مهمترین و ضروری ترین علم آن است که برای حیات، نشاط و توانایی انسان، اساسی ترین مطالب را دارا باشد.به همین منظور قصد داریم مطالبی شامل سه بعد انسان شناسی (جسمشناسی، ذهن شناسی و روح شناسی)را با زبانی ساده تقدیمتان کنیم. باشد که راه گشا باشد.
عالمی که انسان نام گرفت قسمت چهاردهم
مسلماً فهمیدن هر آنچه در این عالَم با انسان در ارتباط است و آگاهی از مسائلی که پیرامون او اتفاق میافتد و خواسته و ناخواسته سود و زیانی را برایش در پی دارد و علم به آنچه سرنوشت او را رقم میزند برای او بسیار حیاتی است. واضح است که برای هر کدام از ما هزار تومان از سرمایهی خودمان بیشتر از صد هزار تومان دیگران که ارتباطی با ما ندارد مشغولیت ذهنی و انگیزهی درونی ایجاد میکند و همچنین باید دانست که قلههای پیروزی همیشه نصیب کسانی شده است که هر لحظه آموختهاند و هر لحظه عمل کردهاند و هر لحظه با عمل هایشان آموزش داده اند إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوا بِالصَّبرِ و نیز موجب پرورش دیگران شده اند. در آنجا که رسول اکرم فرمودند: طَلَبُ العِلمِ فَریضَهٌ علی کُلِّ مُسلِم و همچنین سخن امیرالمؤمنین :النّاسُ أعداءُ ما جَهِلوُا اشاره به این نکته دارد، انسانی که پا در عرصهی وجود میگذارد و جاهل به همه چیز است از خودش تا خدایش، با اینکه نمیخواهد دشمنی کند، ولی چون نمیداند ناخواسته با وجودش، با دوستانش و با تمام هستی دشمنی میکند.
علم چیست؟ فضل چیست؟
امام امیرالمؤمنین فرمودند: العُلُومُ أربَعَهٌ: الفِقهُ لِلأدیانِ و الطِّبُ لِلأبدانِ و النَّحوُ لِللِّسانِ و النُّجُومُ لِمَعرِفَهِ الزَّمانِ اینها علومی بودند که هر پیامبری پیروانش را به آن رهنمون مینمود. علومی کاربردی، علومی که فطرت هر انسانی تشنهی فراگیریاش بود و ناخواسته کنجکاوی و جستجویش، او را به این سیر رهنمون میساخت. اما انسانهای جاهل آنقدر به شاخ و برگ این علم اضافه نمودند که دیگر، شاخههایش از اصل و اساس آن بیشتر نمود پیدا کرد. و اینچنین این علوم و اصل انسان در این بین پنهان گشت و انسان در سرازیری رکود قرار گرفت.
بس که فزودند بر او برگ و ساز گر تو بٝٝٔبٝٝینی نٝشناسیش باز
آری فطرت انسان طالب این چهار علم است و از طرفی تو به هر که گوش فرا دهی، او را عبادت نمودهای، پس در این علوم خداوند عالم را عبادت نمودهای چون تمام شاکلهی وجود شما میگردد، آری شما همان چیزید که میشنوید، میخورید، میدانید و… .
اما چرا علم را منحصر در این چهار علم میدانند و بقیه را فضل میخوانند؟ برای پاسخ دادن به این سؤال ابتدا باید تعریف علم و فضل را بدانیم. آنچه خدا و انسان را بی واسطه تعریف میکند علم نامیده میشود ؛ و آنچه خدا و انسان را با واسطههای زیادتری تعریف میکند فضل نامیده میشود. هر چه واسطهها بیشتر شود مرتبه پایینتری از فضل را نشان میدهد. به تعبیری دیگر، علم زمان و مکان نمیشناسد بلکه برای هر کسی با هر نژاد و جنسیتی و با هر سن و سلیقهای، لذت مداوم و سلامت جسم و روح و بهره وری بی نهایت از ارتباط بیرونی را در بردارد؛ به شکلی که این علوم دانشِ محوری عالماند، هر کس به هر اندازه که از طب، فقه، نجوم و نحو بی خبر است، در کیفیت فهم باقی علوم هم در حد پایین تری است؛ علومی دیگر که فضل (یعنی اضافات) خوانده میشوند. به بیان واضحتر این چهار علم، با نگاهی عالمانه به مانند چهار چوب و پیکرهی رشد انسان و جهان هستند و دیگر علوم به مانند نقش و نگارهایی هستند که به زیبایی آن میافزایند نه به استحکام و قابلیت آن، اما افسوس که در جهان امروز میبینیم:
خانه از پای بست ویران است خواجه در فکر نقش ایوان است
حال این سؤال پیش میآید که این چهار علم چگونه بی واسطه خدا، هستی و انسان را تعریف میکند و به ابعاد کامل انسان اشاره دارد؟ این سؤال را با بیان کیفیت ماده و چگونگی ارتباط این کیفیات با این علوم پاسخ میدهیم.
باید فهمید چرا حضرت فقه، طب، نجوم و نحو را علم خواند و باقی علوم را فضل؟ آیا بازگشت تمام علوم به این چهار است و هرکه این چهار را خوب بداند کلیات تمام علوم را دانسته و در سیر زندگیاش هیچ کمبودی احساس نمیکند؟ از آنجا که تمام علوم یا در رابطه با حسیّات (ماده) و یا در رابطه با فراحسیّات (ماوراء ماده) صحبت میکنند، باید ذکر کرد که علومی که دربارهی مادیات صحبت میکنند یا در مورد کمیت ماده (طول، عرض، ارتفاع و زمان) بحث میکنند و یا در مورد کیفیت و ترکیب عنصری ماده (به عنوان مثال، ریاضی در بحث کمیّات و شیمی در بحث کیفیات).
بررسی این ابعاد ماده در بحث فیزیولوژی، فارماکولوژی و… در بحث طب به صورت مفصل دیده میشود و بررسی زمان در سیر ماده به صورت دقیق در علم نجوم قابل توجه میباشد.
اما اثرات ملکوتی هر شیء، یا به عبارت علم روز، هوش هر شیء و شعور ماده و انرژیهای آنکه بر هر محیطی اثر گذار است و به تبعیت از آن، مباحثی عمیق دربارهی نفس و روح آدمی که به صورت مادی قابل بحث نمیباشد در علم فقه به شکلی دقیق بررسی شده است، تا حدی که هیچ مکتب و علمی در بحث شناخت نفس و روح با تشیّع، قدرت تَحَدّی نداشته و نخواهد داشت.
اما تا اینجا هر شیء به صورت فردی و به خودی خود در این سه علم مورد بررسی قرار گرفتند، چه از نظر مادی و چه از نظر فراحسی. حال ارتباط میلیاردها شیء و موجود، در عالم باید چگونه صورت گیرد؟ (چه ارتباط ذهنی و چه ارتباط خارجی، مخصوصاً ارتباط لفظی) که این باید در علم نحو مورد بررسی قرار گیرد.
علوم چه میگویند؟
جهان و عالَم علاقه مند به برقرار کردن ارتباط با انسان هاست، از این جهت از ابتدا با اشارهها و نشانههایی خودش را هر لحظه معرفی کرده است؛ در این بین انسانهایی که دقیقتر بودهاند اشارهها و نشانههایی را که دریافتند، به صورتهای مختلف مثل فرمول ها، شکلها و توضیحات گسترده در کتابها کنار هم قرار دادند و هر کدام اسمی را بر آنها نهادند، به عبارت دیگر علوم زبان عالَم هستند که هستی به وسیلهی آنها با ما سخن میگوید. این وظیفهی ماست که ببینیم با کدام زبان و آموختن کدام علم، راحتتر و سریعتر میتوان با عالَم ارتباط بر قرار کرد و با آن هماهنگ شده و بهره گرفت و از کدام علم میتوان به عنوان کتاب راهنمای جهان استفاده کرد. بدون شک از بین انسانهایی که با حس ظاهری به دنبال نشانهها میگردند و کسانی که با پایههای عقلی علوم را کنار هم میگذارند، کسانی میتوانند اشارههای عالَم را کامل بفهمند و تبیین کنند که عالِم به زبان حیوانات، گیاهان و مواد باشند و این نیاز به هوشی فراتر از مغز دانشمندان خبرهی جهان دارد، نیاز به استعدادی فراتر از انسانهای دیگر، نیاز به پیامبر و امام دارد، کسانی که مبدأ تمام علوم هستند.
علم نافع:
همهی ما به دنبال علومی هستیم که بلافاصله بعد از فراگیری، زندگی را بارور کنند و موجب پرورش وجودمان گردند نه فقط پرورش جسم، بلکه رشد و پرورش ذهن و روح را هم به دنبال داشته باشند. اما کدام علم؟ آیا تمام علوم مناسب اند؟ ویژگیهای این علم چیست؟ حضرت رسول اکرم میفرمایند: الْعِلمُ أکثَرُ مِن أن یُحْصی فَخُذْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ أحْسَنَهُ و نیز خداوند عظیم در طومار محبتش قرآن کریم میفرماید: الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ. انسان فهمیده کسی است که اقوال مختلف را به دقت میشنود و سپس بهترین آن را انتخاب میکند و پیروی مینماید و همچنین سرور عالمان جهان امیرالمؤمنین میفرماید: مؤمن کسی است که تنها به علم نافع گوش سپارد.
آری باید نافعترین علم را پیدا کرد و به آن عمل نمود: أوْلی العِلمُ بِکَ ما لا یَصلِحُ لَکَ العَملَ إلّا بِه وَ أوْجَبُ العِلمِ عَلَیکَ ما أنتَ مَسئُولٌ عَن العَمَلِ بِه و ألزَمُ العِلمِ لَکَ ما دَلَّکَ عَلی صَلاحِ قَلبِکَ وَ أظهَرُ لَکَ فِسادَهُ وَ أحمَدُ العِلمِ عاقِبَهً مازادَ فی عَمَلِکَ العاجِلَ.
آری هر خواندنی را نمیتوان علم خواند و هر نوشتنی را نمیتوان راهبر دانست، که آموزگار حضرت جبرئیل حضرت امیرالمؤمنین فرموده اند: اَلعِلمُ نُقطَهٌ کَثَّرَهُ الجاهِلوُنَ آن علمی که نور بُود و جانها را شیفته میکرد و عشق زیستن را میآموخت، فقط به سان نقطهای بود که جاهلان آن را زیاد و زیادتر کرده اند و هر روز جلوتر رفته اند، اما خلاف جهت آن نقطه…! انسان باید علومی را فرا بگیرد که آبیاری کنندهی قلبش باشد نه در بعضی ساعات بلکه در هر لحظه فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ «پس هنگامی که فارغ میشوی به مهمی دیگر بپرداز». تا شیفتهاش شود و بوی عاشق گیرد وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ «به سوی پروردگارت توجه کن». شیعیان باید آن علم را یاد بگیرند تا خود را به یاد آورند که یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیکُمْ أَنفُسَکُمْ «ای کسانی که ایمان آورده اید، مراقب خود باشید » آنها گنجینهی عالمند که باید خودشان، خود را بیابند. تمام پیامبران آمده اند تا غبار عقلها را بزدایند، تا شیعه خود را بشناسد و یُثِیرُوا لَهُم دَفَائِن عُقُولِهِم. که اگر این گونه شدند نترسند از قدرت جهانیان که لاَ یضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیتُمْ.
امیرالمؤمنین میفرمایند: أنفَعُ المَعَارِف مَعرِفهُ النَّفسِ و در جای دیگر میفرمایند: وَ تَزْعَمُ أنَّکَ جِرمٌ صَغیرٌ وَ فیکَ انْطَوی الْعالَمُ الْأکبَرُ.
آری علومی که انسان فرا میگیرد، نباید چیزی باشد که با آن خود را فراموش کند و تا به خود آید ببیند این خودش نیست که در مملکت وجودش حکم فرمایی میکند، بلکه حیواناتی هستند که چه بسا ماندگار شوند و تغذیه کنند و پرورش یابند تا خود صاحب خانه گردند وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ «و آن گاه که وحوش را همىگرد آرند» فرا رسد. او باید آنچه به وجود سه بعدیاش (جسم، ذهن، روح) برمیگردد فراگیرد عَلَیکُمْ أَنفُسَکُمْ «مراقب خود باشید». و وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ «با دستهای خود، خودتان را به مهلکه نیندازید». و خود را به هر چیز مشغول نسازید چون هر کس خود را ضعیف نمود، هم خود را از دست داده و هم دشمنان را بر خود مسلط نموده و این حق را خداوند به هیچ مؤمنی نمیدهد ولَن یجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا «و هرگز خداوند برای کافران بر مؤمنان تسلطی نداده است».
کتاب : عالمی که انسان نام گرفت
نویسندگان: سید رسول کاظمیان نژاد , محمد موحدی پور , سید ایمان منبتی
ادامه دارد…